میدونی، اصلا نباید شخصیت ها رو مجبور کرد یه کار خاص رو انجام بدن. دقیقا مثل رابطه ی خدا و بنده هاشه. ما خدای کتابمونیم، شخصیت هامون رو خلق میکنیم و بهشون یاد میدیم چه ویژگی هایی باید داشته باشن. همین!
بعد از اون، شخصیتت میمونه و انتخاب هاش. و دنیا و خانواده ای که تو براش میسازی. از اون جا به بعد دیگه نمیتونی مجبورش کنی فلان کار رو بکنه، عاشق فلانی بشه یا از فلانی متنفر. همه ی این چیزا دست خودشه. باید بذاری شخصیت ها با اراده ی خودشون داستان رو پیش ببرن. و با توجه به کارهایی که در طول زندگیشون انجام میدن، هر کدوم به یه سرنوشت خاص دچار بشه. بعضی ها ممکنه بمیرن. بعضی ها ممکنه دیوونه بشن. بعضی ها ممکنه با دوست دوران بچگیشون ازدواج کنن. بعضی ها 

خب، این انتخاب خودشون بوده.  همون طور که ما آدم ها انتخاب می کنیم چه راهی رو توی زندگیمون در پیش بگیریم، اون ها هم حق انتخاب دارن و این که ما تا قبل از نوشتن داستان براشون چی می خواستیم دیگه مهم نیست.

 

این جا را دریابید:))

وایولت میکروفون به دست جواب می‌دهد

ما برای شخصیت هایمان چه می خواستیم؟

سرگذشت شاهکش: داستانی برخاسته از موسیقی و آتش آبی

ها ,رو ,شخصیت ,بعضی ,ممکنه ,ی ,بعضی ها ,ها ممکنه ,که ما ,شخصیت ها ,دوران بچگیشون

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سنترال سرویس | تنها مرکز تخصصی تعمیرات لوازم خانگی مشهد2رپ رها ، آزاد ؛ من! دغل باز نمونه سوال عملی رایانه کار حسابداری { امتحان نهایی } سختی گیر بی پرده... استارت طلایی پیچ و رولپلاک سنگ نما Rpahsera |روپاهسار