در چلهی زمستان، دخترک دستکشهایش را پوشید. کاپشن صورتیرنگش را به تن کرد و خندان، بادکنک پر از گاز را لای انگشتانش جای داد. به مدرسه رفت، جشن را دید. شادی کرد. خندید. مدیر مدرسه از دانشآموزان خواست بادکنکهایشان را در پایان جشن رها کنند. در جشن شعر خواندند، نمایش اجرا کردند و به کارهای مستخدم مدرسه افزودند. در انتها، آمدند ورزش کنند. بادکنکها در دستشان بود و آسمان ابری و زیبا. آهنگ را پخش کردند و با ریتمش هماهنگ شدند. مدرسه در جنبوجوش بود و دخترک هرگز نفهمید که بادکنک چطور از لای انگشتان دستکشپوشش لغزید و به آسمان رفت.
بادکنک او در مدرسه، در آن روز و در جشن زمستانی، اولین بادکنکی بود که به آسمان رفت. همه، از جمله مادر دخترک که در حیاط مدرسه ایستاده بود و پدرش، که بیرون از مدرسه و در ماشین بود، پرواز را دیدند. اما دخترک دور شدن بادکنک صورتی را ندید. در عوض، به دستکشهایش خیره شده بود و از خود میپرسید که این یک جفت پارچه چرا باید به او خیانت کنند؟
بعد، دوستان دخترک که او را غمگین دیدند، دستکشهای خیانتکارشان را رو کرده و ده بادکنک را به آسمان فرستادند. حالا بادکنکی که زودتر از موعد رفته بود دیگر تنها نمیماند.
و چند لحظه بعد، ده بادکنک به دهها، و دهها به صدها رنگ درخشان تبدیل شد. سفری شگفتانگیز بالای سرشان انجام گرفت. سفری از جنس رنگینکمان.
زود بود. هنوز زود بود. اما چه کسی جز خود آدم میتواند دیر یا زود بودن را تعیین کند؟
درست بود که دخترک و دوستانش چارهی دیگری نداشتند، اما هنوز هم عنصر غافلگیری در دستشان بود. عنصری که حتی دستکشهای خیانتکار هم نمیتوانستند از آن ها بگیرنش.
و همین کافی بود تا لبخند بر لبانشان بنشیند.
دخترک دستکشهای خیانتکارش را در آورد و برای بادکنکها دست تکان داد.
صدایش، ملایم، گرم و نیرومند بود. اما احتمالا، احتمالا و احتمالا، در میان باد زمستانی گم شد: خداحافظ، بادکنکها!»
خب، این واقعی بود! اگه اشتباه نکنم کلاس دوم یا سوم واسم اتفاق افتاد و الان یهویی یادم امد و نوشتمش:))
ولی اون لحظه واقعا به دستکش های خیانتکار فکر نمیکردم. اصلا این قدر درگیر شهرت و خفن بودنی که به دنبالش میآد بودم که این چیزها واسم معنی نداشت!
نکته: از همون بچگی در پی کسب شهرت بودم! حالا شده زورکی یا دروغکی! ولی قدمش روی چشمم بود D:
وایولت میکروفون به دست جواب میدهد
دخترک ,بادکنک ,مدرسه , ,آسمان ,جشن ,بود و ,به آسمان ,دستشان بود ,و در ,در دستشان
درباره این سایت